سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بی چاره نامیدند و رفتند
رها کردند که در زندان بمانم رها کردند که سرگردان بمانم
زندگی نامه شهید رحیم شجاع جری
هنوز طنین گرم صدای او را در هر شب جمعه در مسجد قلعه کعبی همراه با دعای کمیل می توان به گوش جان شنید؛ کم نیستند عزیزانی که اشک و سوز ناله های او را در دعای توسل و کمیل به یاد دارند که از خدا می خواست «اللهم... اجعل قلبی بحبک متیما»، خدایا ! ...دلم را در عشق ات بی قرار و بی تاب کن. پروردگارا مرا از نعمت شهادت بی نصیب نگردان و مرا به یارانم، شهیدان عابد نژاد، بهروزی، اندامی، علی نژاد، غلامپور، آرام، قنواتیان و عبدی پور برسان.
شرکت فعال در برنامه های بسیج و انجمن اسلامی مسجد ولی عصر(عج) روستا و مراسمات مذهبی، دعا و ... همه بهانه ای بود برای رسیدن به تعالی محبوب؛ او در این مسیر، همه تعلقات دنیوی را هیچ انگاشت و با افتخار می گفت:
ای سر و پای بسته به آزادگی مناز آزاده من، کز همه عالم بریده ام
آری او نه تنها درس و تحصیل را با همه علاقه ای که به آن داشت در راه عشق به امام و انقلاب و شهادت کنار گذاشت، بلکه زن و فرزند کوچک خود را که به عشق حضرت ثامن الحجج «رضا» نامیده بود، به حضرت دوست سپرد تا ثابت کند:
روشندلان ندارند دلبستگی به فرزند بر شعله سهل باشد مهجوری شراره
آری عرصه ی دنیای دون برای یکه تازی چون او که عرش الهی را آرزو می کرد، کوتاه بود و با زبان حال می گفت: « جایی که سقف پست است نتوان شدن سواره » و خود را لایق تلف شدن در روز مرّگی های زندگی نمی دید، عشق به شهادت چنان او را واله و شیدا ساخته بود که اغلب خواب دوستان شهیدش را می دید و به همین جهت اغلب اوقات خود را در بسیج و جبهه و جنگ می گذراند.
شهید رحیم شجاع جری در هجدهم خرداد ماه سال 1342 در خانواده ای متدیّن و اصیل در روستای قلعه کعبی چشم به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان شهید عبدی پور(مولوی) همین روستا با موفقیت به پایان برد و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به شهرهای آغاجاری و اهواز مهاجرت کرد و دوره ی متوسطه را در دبیرستان «امیرکبیر» آبادان طی نمود . با شروع جنگ تحمیلی و نیاز جبهه و جنگ وارد مدرسه عشق، یعنی بسیج شد و تحصیل رسمی را نیمه تمام گذاشت و با زبان حال می گفت:
بشوی اوراق اگر همدرد مایی که درس عشق در دفتر نباشد
با شعله ور شدن آتش جنگ، در عملیات های مختلف از قبیل بیت المقدس و... با چنان اخلاص و شجاعتی درخشید که فرماندهان همیشه از او بعنوان یکی از نیروهای زبده و کارآمد و ثابت منطقه زیدون یاد می کردند.
دیدار رحیم در جبهه و روستا باعث آرامش و شادی همرزمان و اهل محل بود، اگر فردی مشکلی داشت کسی را بهتر از رحیم به عنوان سنگ صبور و مشاور خود نمی یافت. او در سال 1362 تشکیل خانواده داده که حاصل این پیوند مبارک فرزندی به نام رضا است؛ با این حال این رزمنده شجاع دفاع از حریم اسلام و ولایت را بر همه چیز، حتی خانواده مقدم می داشت و برای لحظه ای نگریستن به وجه دوست ازلی حاضر بود تمام هستی خود را در طبق اخلاص نهد. ایشان برای انجام خدمت مقدس سربازی به سپاه پاسداران پیوست وبه جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید. بالاخره این پرنده عرشی در تاریخ 23/12/1363 طی عملیات بدر در منطقه هورالعظیم، پر کشید و به آرزوی دیرینه خود دست یافت. پیکر مطهرش بعد از10 سال توسط گروه تفحص در منطقه عملیاتی شناسایی شد و در سال 1373 بر سیلی از دست ها و اشک های مردم شهیدپرور زیدون روان شد تا در کنار یاران همیشگی اش در امامزاده سید نصرالدین محمد بر خوان نعمت الهی متنعم شود.یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
وصیت نامه شهید رحیم شجاع جری
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا و برای خدا چند جمله ای را به عنوان وصیت نامه می نویسم.
ای عزیزان! همیشه به یاد خدا باشید که یاد خدا دلها را آرامش می بخشد و به دلهای شما قوت ونیرویی خواهد داد که در برابر هیچ قدرتی واهمه نخواهد داشت و در کارهای خود، امید خود را تنها به خدای منّان و بزرگ دهید و بسوی کارهای خیر بشتابید و بدانید که اگر کار برای خدا باشد، خدا هم به او کمک خواهد کرد و بطور یقین در کارش موفق خواهد شد.
ای مردم شهید پرور! تنها وصیتی که شهدا کرده اند این بوده است که امام عزیزمان را تنها نگذارید که تنها گذاشتن امام برای یک لحظه ما را به طرف شکست می برد و پیروی از امام هر لحظه ما را به پیروزی نزدیکتر می کند و گوش به صحبت های امام دهید که هر کلامش گویای پیروزی و نزدیکتر شدن به خداست. ای عزیزان! قدر امام عزیز را بدانید و گوش به فرمانش دهید که واژه سعادت و پیروزی در امام نهفته است، خداوند انشاءالله همه ما را موفق به پیروی از احکام حق و رسولش و امام زمان ونایب بر حقش بکند.
دیگر وصیت من به خانواده های محترم شهدا است که بدانید ما راه شهیدان عزیز شما را ادامه دادیم تا دین خود را نسبت به اسلام و خون شهدای عزیز شما ادا کرده باشیم. خداوند انشاءالله به شما صبری طولانی عطا فرماید و از شما می خواهم که ما را دعا کنید که خداوند ما را ببخشد و مورد رحمت خود قرار دهد.
دیگر وصیت من به مردم قهرمان و شهید پرور زیدون است که ای عزیزان! ما تنها باز مانده ای که داریم بعد از شهدا، بسیج است که وظیفه شما است که بعد از ما بسیج را پر کنید و محکم باشید که خداوند با شما است و پیروزی ازآن ما است. به قول امام عزیزمان چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم، پس چه بهتر که این مرگ یا پیروزی برای خدا باشد از شما می خواهم که راه ما را ادامه دهید.
وصیت بعدی که دارم به خانواده ی عزیزم است که امیدوارم در به انجام رساندن آن کوشا باشند. انشاءالله اول از همه صبر را پیشه کنید و در برابر این مصیبت که بر شما وارد می شود صبور باشید. پدر گرامیم! جداً من این را قلباً می گویم که تو پدری واقعی برای من بودی که از همه بهتر بودی جداً مظلوم بودی و من برای تو یک پسر خوب نبودم و جداً از تو می خواهم که مرا ببخشی، چرا که من محتاج به حلالیت شما هستم.
تو ای مادر گرامیم! تو هم مثل پدرم مادری دل سوز برایم بودی و جداً دار و ندار خودت را برای بزرگ شدن فرزندانت مایه گذاشتی و تمام مشکلات را پذیرا شدی، خلاصه مرا ببخش وشیرت را حلالم کن واگر بدی از من دیدی، که همه زندگی من برای شما بدی بوده است، قلباًً مرا ببخش. خداحافظ مادرم.
خواهران وبرادرانم! بعد از من، راهم را ادامه دهید و طوری باشید که در بین مردم سربلند باشید و افتخار شما بر این باشد که برادر شما برای خدا رفت و به جمع شهدا پیوست.
و تو ای همسرم! جداً در زندگی مشترک، که مدت آن کم بوده است، همانند یک مادر برایم زحمت کشیدی و در زندگی به من کمک کردی و خودت را طوری که من می خواستم برایم نشان دادی و بعد از من سعی کن همانطور که در موقع حیات من زندگی کردی، بعد از من هم بهتر و آبرومندانه تر زندگی کنی. اگر از من بدی دیدی مرا ببخش و حلالم کن و سعی کن از پسرم مواظبت کنی و او را مانند شیرمردی تربیت کنی که از من خیلی بهتر باشد و از امانت من به خوبی نگهداری کن.
تمام دوستان را سلام برسانید واز همه آنها حلالیت بطلبید، اگر کسی از من طلب دارد به برادرم مراجعه کند. خداحافظ شما.
برادر حقیر شما و بنده کوچک خدا
رحیم شجاع جری
نظرات شما عزیزان: